نویسنده

آﻛﺎدﻣﻲ ﻋﻠﻮم ﺟﻤﻬﻮری اﺳﻼﻣﻲ اﻓﻐﺎنستان

چکیده

شاید کنارهم نهادن نام فارابی و ماکیاولی شگفت‌انگیز بنماید، اما ذات واحد فلسفه مبنایی برای نگاه تطبیقی به آن دو مهیا می‌سازد. مقالة حاضر می‌کوشد در پژوهشی جدید نگاهی تطبیقی به فلسفة سیاسی این دو فرد تاثیرگذار در فلسفة سیاسی اسلام و فلسفة سیاسی جدید غرب بیندازد. بدین منظور برخی آثار کمتر مورد توجه قرار گرفتة فارابی و رساله‌های سیاسی اصلی ماکیاولی با رویکری عینیت‌گرایانه بررسی شده‌اند. دو نکتة دیگر نیز از ویژگی‌های رویکرد این تحقیق است: 1. ارائة تصویری رئالیستی از فلسفة سیاسی فارابی؛ 2. ارائة تصویری فلسفی و بنیادین از تفکر سیاسی ماکیاولی. خوانش فلسفۀ سیاسی فارابی در کنار بنیادهای تفکر سیاسی ماکیاولی بدان منظور است که از درانداختن گفتگو میان دو متفکر برجسته، روزنی برای ما گشوده شود، هم کارآیی مآثر بزرگ فکری ما دیده شود و هم در عالَم واقع گام نهاده گردد. بدین منظور نخست همانندی‌ها و سپس تفاوت‌های تفکر سیاسی آن دو را نشان خواهیم داد. همانندی‌ها عبارت‌اند از: توجه به واقعیت‌ها، اهمیت دریافت تجربی، بیان بنیان سیاست و رابطة انسان‌شناسی و سیاست. تفاوت‌ها عبارت‌اند از: بسترهای دینی متفاوت، تأکید بر ذهنیت یا عینیت، نسبت سیاست و هستی، تمثیل پزشک. سرانجام پس از تحلیل همانندی‌ها و تفاوت‌ها دریافتیم که عقلانیت نهفته در فلسفۀ سیاسی فارابی، هنوز امکانات بسیاری برای شکوفایی و کارآیی بشر دارد، در حالی که بخت‌باوری و بدبینی نهفته در فلسفة سیاسی ماکیاولی، به شرارتی از خودمحوری و اتفاقات منفی‌ای می‌انجامد که جهان ما را با خطرها مواجه کرده است. عقلگرایی فارابی‌ بر مبادی تجربی استوار است، با اساس عالم مدرن و بنای آزادی و آگاهی آدمی سازگاری دارد، در نتیجه می‌تواند در این عالَم نیز به کار ما بیاید، اما بیان ماکیاولی، بر اساس سوژۀ خودمختار و منفَک از عالم است که ترس و وحشت را وضع طبیعی‌ آدمیان بر می‌شمارد.

کلیدواژه‌ها