سید رمضان عقیلی عقیلی؛ جمیله علم الهدی؛ کوروش فتحی وارجارگاه
دوره 18، شماره 2 ، تیر 1397، ، صفحه 83-102
چکیده
معنای فضیلت در فلسفه اخلاق ارسطو از منظر چیستی و ماهیت به صورت صریح مورد بحث قرار گرفته است ولی چگونگی رشد و تحول فضیلت و مراحل آن به صورت واضح تشریح نشده است. ازاینرو این مقاله در پی آن است تا مراحل ارسطویی رشد و تحول فضایل اخلاقی و ویژگی های هر مرحله را با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی قیاسی استخراج نماید. برای انجام این مهم در ...
بیشتر
معنای فضیلت در فلسفه اخلاق ارسطو از منظر چیستی و ماهیت به صورت صریح مورد بحث قرار گرفته است ولی چگونگی رشد و تحول فضیلت و مراحل آن به صورت واضح تشریح نشده است. ازاینرو این مقاله در پی آن است تا مراحل ارسطویی رشد و تحول فضایل اخلاقی و ویژگی های هر مرحله را با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی قیاسی استخراج نماید. برای انجام این مهم در گام اول با بررسی ادبیات پژوهشی در این حوزه چارچوب اولیه یا همان مراتب و مراحل تحول فضیلت مشخص شد و درگام بعد با تحلیل متن کتاب اخلاق نیکوماخوس ویژگیهای هر مرحله استخراج گردید. نتایج نشان می دهند که در کل مراتب و مراحل تحول اخلاقی عبارتاند از مرحله اخلاق تودهوار، مرحله ناپرهیزکاری اخلاقی، مرحله پرهیزکاری اخلاقی و در نهایت مرحله فضیلتمندی. یافتهها نشان میدهد که در مرحله اخلاق تودهوار افراد لزوماً شرور محسوب نمیشوند ولی مسائل اخلاقی برای آنها موضوعیت و الویت نداشته و نسبت به مسائل اخلاقی بی تفاوت هستند. در مرحله ناپرهیزکاری اخلاقی افراد دانش اخلاقی کاملی را در اختیار نداشته و این دانش ناقص به عمل اخلاقی ختم نمیشود. در مرحله پرهیزکاری اخلاقی افراد دانش اخلاقی بالایی دارند و این دانش به عمل اخلاقی ختم میشود ولی التذاذ اخلاقی به صورت کامل رخ نمیدهد. در نهایت افراد در مرحله آخر دانش اخلاقی را به عمل اخلاقی ختم کرده و درعینحال از عمل اخلاقی خود التذاذ کافی اکتساب مینمایند.
مریم صمدیه؛ مجید ملایوسفی
دوره 17، شماره 4 ، دی 1396، ، صفحه 1-24
چکیده
ارسطو نخستین فیلسوفی است که به صورت مفصل و مستقل مبحث فرونسیس یا حکمت عملی را در مرکز توجهخویش قرار داده و بدان پرداخته است. وی فرونسیس را از جمله فضایل عقلانی میدانست که لازمه رسیدن به سعادت برای هر فرد و جامعهای محسوب میشود. ارسطو در بیان جایگاه هستی شناختی فرونسیس آن را به جهت توجه به عمل متمایز از سایر فضایل عقلانی همچون ...
بیشتر
ارسطو نخستین فیلسوفی است که به صورت مفصل و مستقل مبحث فرونسیس یا حکمت عملی را در مرکز توجهخویش قرار داده و بدان پرداخته است. وی فرونسیس را از جمله فضایل عقلانی میدانست که لازمه رسیدن به سعادت برای هر فرد و جامعهای محسوب میشود. ارسطو در بیان جایگاه هستی شناختی فرونسیس آن را به جهت توجه به عمل متمایز از سایر فضایل عقلانی همچون اپیستمه، تخنه، عقل شهودی و سوفیا دانسته است. از نظر وی اپیستمه، عقل شهودی و سوفیا با تئوری سروکار دارند، در حالی که فرونسیس با پراکسیس و عمل سروکار دارد. وی همچنین فرونسیس را متفاوت از تخنه دانسته است در حالی که در تخنه نیز همچون فرونسیس با عمل سروکار داریم؛ اما عمل در تخنه از نوع پوئسیس و ساختن است حال آنکه فرونسیس به عنوان یک نوع معرفت جامع و کاربردی نه تنها اعمال زندگی روزمره را تعیین میکند بلکه معرفت در فرونسیس همچنین به عنوان هدایتگر و محاسبهگر نیز عمل میکند. افزون بر این عملی که در فرونسیس مدنظر است شامل مؤلفههای متعددی همچون درک غایت، میل، سنجش و انتخاب عقلانی است. وی معتقد است که فرونسیس میتواند چهارچوبهای ارزشمندی برای راهنمایی زندگی انسان ارائه دهد.
سیدرضا(زهیر) حسینی لواسانی؛ رضا اکبریان
دوره 14، شماره 3 ، مهر 1393
چکیده
بحث علیت از مباحث مهم فلسفی است که فیلسوفان اسلامیتلاش وافری در جهت اصلاح و ساماندهی آن مطابق با آموزههای دینی انجام دادند. ابنسینا با استفاده از مفهوم دینی خلقت که مطابق آن وجود پس از عدم مطرح میشود، از بحث قوه و فعل ارسطو به بحث وجود و ماهیت گذر کرده و براین اساس بسیاری از مباحث مربوط به علیت را از نو بازسازی میکند ...
بیشتر
بحث علیت از مباحث مهم فلسفی است که فیلسوفان اسلامیتلاش وافری در جهت اصلاح و ساماندهی آن مطابق با آموزههای دینی انجام دادند. ابنسینا با استفاده از مفهوم دینی خلقت که مطابق آن وجود پس از عدم مطرح میشود، از بحث قوه و فعل ارسطو به بحث وجود و ماهیت گذر کرده و براین اساس بسیاری از مباحث مربوط به علیت را از نو بازسازی میکند که از آن جمله میتوان بهاین موارد اشاره کرد: ملاک نیاز به علت از "امکان استعدادی" به "امکان ماهوی" تغییر مییابد. خداوند از محرک نامتحرک نخستینی که فعلیت محض و علت غایی است به واجبالوجود بالذاتی که وجود محض است و علت فاعلیایجادی است، تبدیل میشود. همچنین خداوندی که تنها به خود میاندیشد به خداوند عالِم به ماسوا تبدیل میشود و در یک کلام در تفسیر علیت "اعطای وجود به ماهیت" جای "فعلیت بخشیدن به امر بالقوه" را میگیرد.
حسین اترک؛ مریم خوشدل روحانی
دوره 14، شماره 1 ، فروردین 1393
چکیده
نظریة اعتدال یکی از انواع نظریات اخلاق فضیلت است که افلاطون و ارسطو نظریهپردازان اصلی آن در یونان باستان بودند. این نظریه به دلیل سازگاری با متون دین اسلام، نزد فیلسوفان و علمای اخلاق اسلامی رواج زیادی یافت؛ به نحوی که اغلب حکمای اسلامی چون فارابی، ابنسینا، مسکویه، خواجه نصیر طوسی و ملاصدرا تابع این نظریهاند. هستة اصلی نظریة ...
بیشتر
نظریة اعتدال یکی از انواع نظریات اخلاق فضیلت است که افلاطون و ارسطو نظریهپردازان اصلی آن در یونان باستان بودند. این نظریه به دلیل سازگاری با متون دین اسلام، نزد فیلسوفان و علمای اخلاق اسلامی رواج زیادی یافت؛ به نحوی که اغلب حکمای اسلامی چون فارابی، ابنسینا، مسکویه، خواجه نصیر طوسی و ملاصدرا تابع این نظریهاند. هستة اصلی نظریة اعتدال قاعدة اعتدال است که بر اساس آن فضیلت اخلاقی به اعتدال و میانهروی تعریف و همة فضایل اخلاقی به لحاظ وجودی مابین دو رذیلت افراط و تفریط در نظر گرفته میشوند. لذا توصیة عملی این نظریه رعایت اعتدال در همة عواطف و اعمال است. نظریة اعتدال با وجود نکات قوتی چون سادگی، شهرت و مورد پذیرش عامه بودن، از اشکالاتی نیز چون عدم انسجام درونی، ابهام در مفهوم حد وسط، مشکل تعیین حد وسط، نقص در حل تعارضات اخلاقی و عدم شمول و فراگیری بر تمام فضایل و رذایل برخوردار است. این مقاله به ارزیابی نظریة اعتدال بر اساس معیارهای سنجش نظریههای اخلاقی میپردازد.
مریم سالم
دوره 13، شماره 1 ، فروردین 1392
چکیده
ابنسینا در ارائه نظریات وجودشناسانة خود از دو واژة وجوب و امکان که ابتکار فارابی بودند، بسیار مدد میگیرد، دو واژهای که سبقة کمرنگی در آراء فلاسفة پیش از فارابی و ابنسینا دارد و جسته و گریخته میتوان ردپایی از آنها را نزد فلاسفة یونان باستان یافت، این ردپا در ارسطو پررنگتر میشود، اما به شکل منطقی مطرح میشود نه فلسفی و در ...
بیشتر
ابنسینا در ارائه نظریات وجودشناسانة خود از دو واژة وجوب و امکان که ابتکار فارابی بودند، بسیار مدد میگیرد، دو واژهای که سبقة کمرنگی در آراء فلاسفة پیش از فارابی و ابنسینا دارد و جسته و گریخته میتوان ردپایی از آنها را نزد فلاسفة یونان باستان یافت، این ردپا در ارسطو پررنگتر میشود، اما به شکل منطقی مطرح میشود نه فلسفی و در باب قضایا به آنها پرداخته میشود و به موجودات عینی و وجود سرایت نمیکند. با ابتکار فارابی و ابنسینا در به کارگیری نظریة وجوب و امکان فلسفی و تقسیم موجود به واجب و ممکن، فلسفة هستیشناسی مشایی، شکلی متمایز به خود میگیرد و وجود خدا و عالم و مسئلة خلقت که تا پیش از این مطرح نبود، بهتر تبیین میشود.
حسین اترک
دوره 13، شماره 1 ، فروردین 1392
چکیده
قاعدة اعتدال هستة مرکزی فضیلتگرایی اخلاقی ارسطو است. بر اساس این قاعده، همة فضایل اخلاقی در حد وسط قرار دارند و رذایل اخلاقی همه ناشی از افراط و تفریط در اعمال و عواطف است. شارحان و ناقدان گاه در فهم این قاعدة مهم دچار اشتباه و اختلاف شدهاند؛ یکی از نقاط اختلاف تفسیر معناشناختی یا عملگرایانه از قاعدة اعتدال است؛ تفسیر اعتدال به ...
بیشتر
قاعدة اعتدال هستة مرکزی فضیلتگرایی اخلاقی ارسطو است. بر اساس این قاعده، همة فضایل اخلاقی در حد وسط قرار دارند و رذایل اخلاقی همه ناشی از افراط و تفریط در اعمال و عواطف است. شارحان و ناقدان گاه در فهم این قاعدة مهم دچار اشتباه و اختلاف شدهاند؛ یکی از نقاط اختلاف تفسیر معناشناختی یا عملگرایانه از قاعدة اعتدال است؛ تفسیر اعتدال به حد وسط دقیق و به اعتدال کمّی، عدم انطباق قاعدة اعتدال بر همة فضایل، نسبت دادن افراط و تفریط به فضیلت و ایجاد رابطة خطی بین فضایل و رذایل از جمله تحلیلهای نادرست در قاعدة اعتدال است. این مقاله درصدد بیان تحلیلهای نادرست از قاعدة اعتدال و اصلاح آنهاست.
علی محمد ساجدی؛ یدالله رستمی
دوره 12، شماره 3 ، مهر 1391
چکیده
مسئلة "رابطه خدا با جهان" در اندیشة ارسطو و ابنسینا، محوریترین پرسش مطرح در این مقاله است. در این مقاله اثبات میشود که نگرش این دو فیلسوف مشایی در مورد خدا از جهات متعددی متفاوت است؛ ارسطو، با تکیه بر برهان طبیعی و متوسل شدن به مقولة حرکت به اثبات محرک ثابتی دست مییابد که آن را جوهر نامگذاری نموده و شارحان وی آن را خدا نامیدهاند. ...
بیشتر
مسئلة "رابطه خدا با جهان" در اندیشة ارسطو و ابنسینا، محوریترین پرسش مطرح در این مقاله است. در این مقاله اثبات میشود که نگرش این دو فیلسوف مشایی در مورد خدا از جهات متعددی متفاوت است؛ ارسطو، با تکیه بر برهان طبیعی و متوسل شدن به مقولة حرکت به اثبات محرک ثابتی دست مییابد که آن را جوهر نامگذاری نموده و شارحان وی آن را خدا نامیدهاند. از نظر وی جوهر علت غایی همة حرکات عالم است. در حالی که در اندیشة ابنسینا، خدا به عنوان واجب الوجود وجود محض، معطی وجود به همة کائنات، میباشد. از دیدگاه ارسطو خداوند علت است لیکن، علیت او صرفاً تحریکی است. از دیدگاه ابنسینا این علیت ایجادی است و نه تحریکی. وی با تقسیم موجود به واجب و ممکن و اثبات نیازمندی ذاتی ممکنات به واجب، تعالی، مدل نوینی از مناسبات خدا و جهان را مطرح ساخت که براساس آن، جهان باویژگی حدوث ذاتی به طور پیوسته از خالق سرمدی فیض هستی دریافت میکند(به عبارت دیگر جهان، همواره به وصف وجوب غیری موجود بوده است). از دیدگاه ارسطو، خدانه تنها خالق جهان نیست، بلکه به آن علم و التفاتی نیز ندارد. از دیدگاه ابنسینا خدا به عالم علم عنایی دارد که سبب افعال اوست. در این جستار که بررسی تطبیقی در خداشناسی فلسفی دو فیاسوف مشایی است، برتری و تفوق حکمت بوعلی بر فلسفة ارسطو آشکار میگردد.
زکریا بهارنژاد؛ کمیل شمس الدینی مطلق
دوره 12، شماره 3 ، مهر 1391
چکیده
ارسطو از معدود اندیشمندانی است که تأملاتی ژرف در بارة عدالت و سعادت داشته است. وی تأثیر عدالت در تحصیل سعادت را پذیرفته، به گونهای که دستیابی به سعادت را بدون اجرای عدالت امکان ناپذیر میداند. به تعبیر صحیحتر از نظر وی اعتدال از فضایل عمده در تحصیل سعادت است؛ میان عدالت و سعادت رابطة عمیق و ژرفی وجود دارد به گونهای که عدالت شرط لازم برای ...
بیشتر
ارسطو از معدود اندیشمندانی است که تأملاتی ژرف در بارة عدالت و سعادت داشته است. وی تأثیر عدالت در تحصیل سعادت را پذیرفته، به گونهای که دستیابی به سعادت را بدون اجرای عدالت امکان ناپذیر میداند. به تعبیر صحیحتر از نظر وی اعتدال از فضایل عمده در تحصیل سعادت است؛ میان عدالت و سعادت رابطة عمیق و ژرفی وجود دارد به گونهای که عدالت شرط لازم برای تحصیل سعادت است و معنای این سخن این است که امور دیگری نظیر داشتن حکمت، عفت، شجاعت، خیراتخارجی و دوستی نیز در تحصیل سعادت نقش دارند و همراه عدالت علتتأمه برای نیل به سعادت میگردند و این بدین خاطر است که هر پدیدهای برای تحقق به صدها عامل نیاز دارد و عدالت تنها یکی از عوامل تحصیل سعادت است، بنابراین عدالت به عنوان شرط لازم، وسیله و مقدمهای برای نیل به سعادت به شمار میآید و نسبت منطقی میان آن دو عام و خاص مطلق است.
حسن فتحی؛ سیروس علیپور
دوره 11، شماره 1 ، فروردین 1390
چکیده
در تبیین و تعریفی که ارسطو از زمان عرضه میکند، دو جنبه را میتوان یافت که علیالظاهر متعارض به نظر میرسند. وی، از طرفی، زمان را به «عدد حرکت از حیث پیش و پس» تعریف میکند و «عدد» در هیچکدام از آثار او متصل دانسته نشده است. از طرف دیگر، به دلیل ارتباط زمان با حرکت، آن را متصل میداند؛ چون حرکت متصل است. بدینترتیب، به نظر میآید ...
بیشتر
در تبیین و تعریفی که ارسطو از زمان عرضه میکند، دو جنبه را میتوان یافت که علیالظاهر متعارض به نظر میرسند. وی، از طرفی، زمان را به «عدد حرکت از حیث پیش و پس» تعریف میکند و «عدد» در هیچکدام از آثار او متصل دانسته نشده است. از طرف دیگر، به دلیل ارتباط زمان با حرکت، آن را متصل میداند؛ چون حرکت متصل است. بدینترتیب، به نظر میآید که او زمان را هم منفصل دانسته است و هم متصل. در نوشتار حاضر سعی شده است که، ضمن بررسی راهحلهای پیشنهادی شارحان، با الهام گرفتن از خود ارسطو، راهحل کاملتری برای این تعارض ارائه گردد و از تعریف او رفع ابهام شود. حاصل آنچه از این بررسی به دست میآید این است که اولاً، عدد مورد نظر در تعریف ارسطو نه، به اصطلاح، عدد عاد (مثلاً 2 و 3) بلکه عدد معدود (مثلاً 2 متر، 3 ساعت) است و ثانیاً، با دخالت نفس به عنوان فاعل شناسا در تشخیص پیش و پس حرکت است که زمان حالت مقداری و عددی پیدا میکند. تأکید بر نقش عنصر فاعل شناسا را میتوان پیام جدید این مقاله در رفع ایهام تعارض در تعریف ارسطو از زمان دانست.
مجید اکبری؛ فاطمه امین
دوره 9، شماره 4 ، دی 1388
چکیده
اخلاق و سیاست از شاخههای حکمت عملی و در پی تأمین سعادت انسان هستند. سعادت مفهوم محوری اخلاق ارسطوست. او در اخلاق به دنبال مطلوبی است که فینفسه مطلوب باشد، نه آنکه به دلیل چیز دیگر مطلوب باشد. به تعبیر دیگر، ارسطو در پی «خیر اعلاء»است، که همان سعادت است. جامعه هم باید در پی خیر اعلاء باشد، حصول سعادتهای فردی از راه سعادتهای اجتماع ...
بیشتر
اخلاق و سیاست از شاخههای حکمت عملی و در پی تأمین سعادت انسان هستند. سعادت مفهوم محوری اخلاق ارسطوست. او در اخلاق به دنبال مطلوبی است که فینفسه مطلوب باشد، نه آنکه به دلیل چیز دیگر مطلوب باشد. به تعبیر دیگر، ارسطو در پی «خیر اعلاء»است، که همان سعادت است. جامعه هم باید در پی خیر اعلاء باشد، حصول سعادتهای فردی از راه سعادتهای اجتماع امکان پذیر است و نیز بالعکس. فلسفة اخلاق در بارة خصال فردی انسانهاست به این اعتبار که در جامعه زندگی می-کنند، فلسفة سیاست هم در بارة زندگی، رفتار و کردار اجتماعی انسانهاست. در نوشتار حاضر، سعی بر آن است تا تبیینی برای نسبت میان اخلاق وسیاست بیابیم.
محمد علی تیوای
دوره 9، شماره 4 ، دی 1388
چکیده
عالم عین از منظر افلاطون به دو دسته تقسیم میشود:۱. عالم مثُل، ۲. عالم محسوسات. ارائة نظریة مثُل از سوی افلاطون مبتنی بر همین مبنا بوده است. به طور قطع میتوان گفت افلاطون با ارائة این نظریه درصدد بود که به گمان خود بتواند پیدایی عالم محسوسات را با نظر به ناپایداری آن و قابل شناخت نبودن یقینی آن توجیه کند. نقادیهای ارائه شده علیه نظریة ...
بیشتر
عالم عین از منظر افلاطون به دو دسته تقسیم میشود:۱. عالم مثُل، ۲. عالم محسوسات. ارائة نظریة مثُل از سوی افلاطون مبتنی بر همین مبنا بوده است. به طور قطع میتوان گفت افلاطون با ارائة این نظریه درصدد بود که به گمان خود بتواند پیدایی عالم محسوسات را با نظر به ناپایداری آن و قابل شناخت نبودن یقینی آن توجیه کند. نقادیهای ارائه شده علیه نظریة مثُل عمدتاً از سوی فلاسفة مشاست. ارسطو شاگرد و همعصر افلاطون در مواجهه با این نظریه معتقد است:" قائل شدن به این نظریه نتایج غیر منطقی در پی خواهد داشت." ابنسینا نیز با ارائة ارزیابی منفی از این نظریه، " آن را محصول دورة خامی اندیشة یونانی دانسته است و برای آن ﭘشتوانهای برهانی قائل نیست". نگارنده درصدد است که با توجه به جایگاه نظریة مثُل در اندیشة افلاطون، ضمن تقریر و ترسیم ناکارآمدی آن نزد ارسطو و ابن سینا در تبیین نظام پیدایی عالم، با گریز به براهین مؤید دیدگاه مثُل، نشان دهد که نقدهای ارسطو و به ویژه ابنسینا تا چه اندازه موجهاند.