مجید ملایوسفی؛ ابوذر قاعدی فرد
دوره 18، شماره 3 ، مهر 1397، ، صفحه 51-70
چکیده
امیر مازیار در مقالهای با عنوان «دشواریهای کتاب مابعدالطبیعه» ادعا کرده است که ارسطو در کتاب دوم مابعدالطبیعه(بتا)، دشواریهایی را بیان کرده که فصول بعدی مابعدالطبیعه در جستجوی یافتن پاسخ این دشواریها، شکل یافتهاند. در این مقاله، نشان داده شده است که روشی که در ارسطو برای تفلسف خویش اختیار کرده است دارای چهار گام است که پرداختن ...
بیشتر
امیر مازیار در مقالهای با عنوان «دشواریهای کتاب مابعدالطبیعه» ادعا کرده است که ارسطو در کتاب دوم مابعدالطبیعه(بتا)، دشواریهایی را بیان کرده که فصول بعدی مابعدالطبیعه در جستجوی یافتن پاسخ این دشواریها، شکل یافتهاند. در این مقاله، نشان داده شده است که روشی که در ارسطو برای تفلسف خویش اختیار کرده است دارای چهار گام است که پرداختن به دشواریها، گام اول این روش است. چهار گام آپوریای ارسطو عبارتند از: (1)سرگشتی و تحیر فلسفی(بیان دشواریهای موضوع)، (2)بیان آراء موجود در پاسخ به دشواری، (3) تحلیل آراء موجود و (4)کشف حقیقت(آرامش فلسفی). هر کدام از این گامها دارای کاربرد و اهدافی است که باعث تفاوت آن از روشهای دیگر میشود. روش ارسطو که برخی آن را "روش آپوریا" نامیدهاند با آنچه به عنوان "دیالکتیک" از زمان زنون الیایی در فلسفه مطرح شده است و فیلسوفانی همچون سقراط و افلاطون از آن نام بردهاند، تفاوت دارد. بخش اول این مقاله به روش تفلسف ارسطو پرداخته و اهداف و کاربرد هر گام از آپوریا را براساس نظر او، بیان کرده است. یکی از کتابهای مهم مابعدالطبیعه که اساس تفکر فلسفی ارسطو را بیان میکند، کتاب "زتا" است. در این کتاب ارسطو در پی یافتن حقیقت جوهر است. در بخش دوم این مقاله چگونگی به کارگیری روش آپوریا در کتاب "زتا" نشان داده شده است. در این بخش نشان داده شده است که اگرچه ترتیب برخی مباحث و بخشهای کتاب زتا، به ظاهر دقیق نیست اما با دانستن اینکه ترتیب مباحث بخشهای این کتاب از روش تفلسف ارسطو پیروی میکند، نه تنها نظم منطقی این مباحث استنتاج و بهتر فهمیده میشود بلکه از سختی فهم مباحث این کتاب نیز میکاهد.
مریم صمدیه؛ مجید ملایوسفی
دوره 17، شماره 4 ، دی 1396، ، صفحه 1-24
چکیده
ارسطو نخستین فیلسوفی است که به صورت مفصل و مستقل مبحث فرونسیس یا حکمت عملی را در مرکز توجهخویش قرار داده و بدان پرداخته است. وی فرونسیس را از جمله فضایل عقلانی میدانست که لازمه رسیدن به سعادت برای هر فرد و جامعهای محسوب میشود. ارسطو در بیان جایگاه هستی شناختی فرونسیس آن را به جهت توجه به عمل متمایز از سایر فضایل عقلانی همچون ...
بیشتر
ارسطو نخستین فیلسوفی است که به صورت مفصل و مستقل مبحث فرونسیس یا حکمت عملی را در مرکز توجهخویش قرار داده و بدان پرداخته است. وی فرونسیس را از جمله فضایل عقلانی میدانست که لازمه رسیدن به سعادت برای هر فرد و جامعهای محسوب میشود. ارسطو در بیان جایگاه هستی شناختی فرونسیس آن را به جهت توجه به عمل متمایز از سایر فضایل عقلانی همچون اپیستمه، تخنه، عقل شهودی و سوفیا دانسته است. از نظر وی اپیستمه، عقل شهودی و سوفیا با تئوری سروکار دارند، در حالی که فرونسیس با پراکسیس و عمل سروکار دارد. وی همچنین فرونسیس را متفاوت از تخنه دانسته است در حالی که در تخنه نیز همچون فرونسیس با عمل سروکار داریم؛ اما عمل در تخنه از نوع پوئسیس و ساختن است حال آنکه فرونسیس به عنوان یک نوع معرفت جامع و کاربردی نه تنها اعمال زندگی روزمره را تعیین میکند بلکه معرفت در فرونسیس همچنین به عنوان هدایتگر و محاسبهگر نیز عمل میکند. افزون بر این عملی که در فرونسیس مدنظر است شامل مؤلفههای متعددی همچون درک غایت، میل، سنجش و انتخاب عقلانی است. وی معتقد است که فرونسیس میتواند چهارچوبهای ارزشمندی برای راهنمایی زندگی انسان ارائه دهد.
محمدرضا باقری؛ مجید ملایوسفی
دوره 16، شماره 2 ، تیر 1395، ، صفحه 125-146
چکیده
در دیالوگ منون افلاطون به مسالهای اشاره میکند که امروزه نزد معرفتشناسان به مساله ارزش معرفت مشهور گشته است. این مسئله ریشه در دو مقدمه پذیرفته شده در حوزه معرفتشناسی دارد. بر اساس مقدمه نخست، معرفت به طور کلی به باورِ صادقِ موجه یا تضمین شده تعریف میشود. مقدمه دوم نیز به این نکته اشاره دارد که ارزش توجیه یا تضمین، حداقل در ظاهر ...
بیشتر
در دیالوگ منون افلاطون به مسالهای اشاره میکند که امروزه نزد معرفتشناسان به مساله ارزش معرفت مشهور گشته است. این مسئله ریشه در دو مقدمه پذیرفته شده در حوزه معرفتشناسی دارد. بر اساس مقدمه نخست، معرفت به طور کلی به باورِ صادقِ موجه یا تضمین شده تعریف میشود. مقدمه دوم نیز به این نکته اشاره دارد که ارزش توجیه یا تضمین، حداقل در ظاهر امر بر گرفته از ارزش باور صادق و در نتیجه قابل فروکاستن به ارزش صدق است. لیندا زاگزبسکی از جمله معرفتشناسانی است که با مبنا قراردادن این دو مدعی شده است که بسیاری از نظریههای معرفتشناختی قادر به گذر از دام معضل ارزش نیستند. از نظر زاگزبسکی نظریههای برونگرا و بالطور اخص نظریههای اعتمادگرا به دلیل استفاده از مدل دستگاه-فرآورده دچار معضل بلعیدن هستند که طبق آن ارزش یک باور خاص که از طریق یک فرآیند قابل اعتماد حاصل می شود، توسط ارزش صدق بلعیده می شود. پیشنهاد زاگزبسکی برای تبیین ارزش معرفت، بازنگری در رابطهی دانسته و داننده است. از نظر وی همانگونه که افعال به واسطهی انگیزههای فرد دارای ارزش مضائف میشوند، باورها نیز به واسطهی انگیزههای معرفتی شخص ارزشی مضائف از ارزش صدق کسب کرده و به مرحله معرفت میرسند. به عقیدهی وی عشق به حقیقت مبناییترین و اساسیترین انگیزهای است که سبب ارزشمند شدن معرفت میشود. هرچند تبیین زاگزبسکی به نظر دچار معضلی نشده است که متوجه نظریههای اعتمادگرا است، با این حال در معرض نقدهای جدی دیگری است که در نوشتار حاضر سعی شده است به بخشی از آن پرداخته شود.