نویسنده

دانشگاه شهید بهشتی

چکیده

رواقیـون که کمی‌‌بعـد از ارسـطو در آتـن، به تـرویج نظـریات فلسـفی خـود پرداختند، نظریة علیت را پذیرفتند و آن را اصلی اساسی در فلسفة طبیعی و اخلاقی خود‌به‌شمارآوردند، اما نه به همان صورت که ارسطو آن را تبیین کرده بود. نه تنها تعریف و تصور آنها از علیت متفاوت بود، بلکه نظریة علل اربعه را نیز نپذیرفتند و همچون حکمای پیشا سقراطی، فقط به علت مادی رسیدند و خدا را نیز مادی انگاشتند. در میان نحله‌های فعال و مطرح در‌این دوره می‌‌توان به اپیکوریان و شکاکان و افلاطونیان میانه و نو اشاره کرد که تنها نزد افلاطونیان می‌‌توان وفاداری به اصل علیت را مشاهده کرد، اصلی که باعث‌ایجاد و نظم عالم می‌‌شود و در رابطة طولی بین موجودات در قوس نزول، فیض نامیده می‌‌شود. با گسترش مسیحیت و مسیحی شدن فلاسفه از قرن 6 به بعد، رابطة علیت به رابطه‌ای ‌ایجادی بین خدا و عالم تبدیل و دیدگاه فیض نوافلاطونی برچیده می‌‌شود و حتی تا قرن 12 و 13 اثر چندانی از آموزه‌های فیزیکی و متافیزیکی ارسطو در بین آباء کلیسا دیده نمی‌‌شود.

کلیدواژه‌ها