پرواضح است که در جهان، ادیانِ بسیاری با باورها و خاستگاههای گوناگون وجود دارد. برای پیروان هر دینی نسبت به ادیان دیگر پرسشهایی بنیادین مطرح است از قبیل: حقانیت آن ادیان، نجات اخروی و چگونگی تعامل با پیروان آن. در این باره چهار رویکرد مشهور وجود دارد: ابطالگرایی1، انحصارگرایی2، شمولگرایی3 و کثرتگرایی.4 کثرتگرایی از موضوعهای ...
بیشتر
پرواضح است که در جهان، ادیانِ بسیاری با باورها و خاستگاههای گوناگون وجود دارد. برای پیروان هر دینی نسبت به ادیان دیگر پرسشهایی بنیادین مطرح است از قبیل: حقانیت آن ادیان، نجات اخروی و چگونگی تعامل با پیروان آن. در این باره چهار رویکرد مشهور وجود دارد: ابطالگرایی1، انحصارگرایی2، شمولگرایی3 و کثرتگرایی.4 کثرتگرایی از موضوعهای مهم فلسفی دوران معاصر است که به حوزههای متعددی همچون دین، سیاست، فرهنگ، جامعهشناسی، اخلاق و... تسری یافته است. در این میان کثرتگرایی دینی ـ که نخستین بار در آرای جان هیک، فیلسوف معاصر مطرح شد ـ اهمیتی ویژه دارد. کثرتگرایی دینی هنجاری، پاسخی به پرسش چگونگی همزیستی با پیروان ادیان دیگر است. بر پایة این نظریه باید با آنان رفتاری با احترام و مدارا داشت. اسلام کسی را به پذیرفتن دین مجبور نمیداند و نیکزیستی را با ناهمکیشان، چه دیندار باشند و چه بیدین، به گونة واقعی و گستردة آن پذیرفته و بر آن بسیار سفارش کرده است. اگر کافران و مشرکان با مؤمنان سر جنگ نداشته باشند و حقوق آنان را نادیده نگیرند، مؤمنان نیز حق هیچگونه برخورد ناخوشایند با آنان را ندارند. حتی اگر آنان با مؤمنان وارد جنگ شوند نیز، قرآن کریم مؤمنان را به، از اندازه نگذشتن، فرمان داده است.
مفهوم خدا، پس از مدتها که در جامعهشناسی-دین، به حاشیه رانده شده بود، با رویکردهای جدید جامعهشناسی دین، دوبارة اهمیت خود را بازیافته است. این مقاله، با تأکید بر مفهوم خدا به عنوان یکی از بنیادیترین مفاهیم جامعهشناسی دین و با رویکردی جامعهشناختی و بروندینی، به دنبال بررسی منشأها، پویاییها و اثرات اجتماعی مفهوم خداست. هر ...
بیشتر
مفهوم خدا، پس از مدتها که در جامعهشناسی-دین، به حاشیه رانده شده بود، با رویکردهای جدید جامعهشناسی دین، دوبارة اهمیت خود را بازیافته است. این مقاله، با تأکید بر مفهوم خدا به عنوان یکی از بنیادیترین مفاهیم جامعهشناسی دین و با رویکردی جامعهشناختی و بروندینی، به دنبال بررسی منشأها، پویاییها و اثرات اجتماعی مفهوم خداست. هر چند این مفهوم با وجود متعالی خداوند یکی نیست و نباید با آن اشتباه گرفته شود چرا که مفهوم و تصور ما از خدا متحول و متکامل میشود نه وجود متعالی خداوند که از هر گونه تطور و تکامل مبراست. نتایج این مطالعه نشان میدهد که افزون بر ریشههای روان شناسانه و انسانشناسانه، مفهوم جامعهشناختی خدا در یک رابطة دیالکتیکی هم محصول ساختارها و شرایط گوناگون اجتماعی است و هم عمیقاً بر آنها تأثیر میگذارد. این مفهوم همواره طی زندگی اجتماعی بشر متحول و پویا بوده، طوری که پس از روشنگری و در دورة مدرن و پست مدرن، تحولات زیادی را پشت سر گذاشته است. طرفداران بازسازی مفهوم خدا نیز بر فهم تازه و متناسب با شرایط جدید انسان، جامعه و جهان تأکید دارند.
فیلسوفان پیش از ملاصدرا جملگی معقتد بودند که نفس در ذات خود همانند عقول مجرد از ماده است، اما برخلاف عقول، تعلق به بدن داشته، افعال خود را با اضافه تدبیـری بدن از طریق آن انجام میدهد و از همین طریق استکمال مییابد. ایشان بر همین اساس، معتقد بودند تعاریف ارائه شده برای نفس، ناظر به اضافة نفسیت، یعنی تعلق آن به بدن است و حقیقت نفس را ...
بیشتر
فیلسوفان پیش از ملاصدرا جملگی معقتد بودند که نفس در ذات خود همانند عقول مجرد از ماده است، اما برخلاف عقول، تعلق به بدن داشته، افعال خود را با اضافه تدبیـری بدن از طریق آن انجام میدهد و از همین طریق استکمال مییابد. ایشان بر همین اساس، معتقد بودند تعاریف ارائه شده برای نفس، ناظر به اضافة نفسیت، یعنی تعلق آن به بدن است و حقیقت نفس را نمینمایاند. اما ملاصدرا به مدد اصول فلسفی خاص خود، همچون اصالت وجود، حرکت جوهری نفس و تشکیک در وجود، دیدگاهی نوین ارائه کرده است که به مثابه سنگ بنای علم النفس حکمت متعالیه است. وی با نفی دیدگاه فلاسفة پیشین در باب حقیقت نفس که رابطة نفس مجرد با بدن مادی، را امری عارضی و خارج از ذات نفس میدانستند، بر این اعتقاد رفت که حیثیت تعلقی نفس به بدن ـکه تعبیر نفس نیز اشاره به همین جهت داردـ داخل در ذات نفس است، یعنی نحوة وجود نفس، به گونهای است که تعلق به بدن دارد. او با دو استدلال، اولاً نشان میدهد که اگر آن گونه که فلاسفة پیشین معتقد بودند، نفس در ذات خود، مجرد از ماده باشد، محال است به بدن مادی تعلق بگیرد. ثانیاً اگر نفس مجرد عقلی باشد، محال است از ترکیب یک امر مجرد از ماده با بدن مادی، نوع طبیعی واحدی به نام انسان محقق شود. ملاصدرا به دنبال اثبات ذاتیت تعلق به بدن برای نفس، سایر مسائل نفسشناسی را بر اساس این مسئلة حل میکند، یعنی نفس را در حدوثش جسمانی میداند، تفسیری متفاوت از رابطة نفس و بدن سبب مرگ طبیعی ارائه و استدلالهای جدیدی برای ابطال تناسخ اقامه میکند.
اخلاق و سیاست از شاخههای حکمت عملی و در پی تأمین سعادت انسان هستند. سعادت مفهوم محوری اخلاق ارسطوست. او در اخلاق به دنبال مطلوبی است که فینفسه مطلوب باشد، نه آنکه به دلیل چیز دیگر مطلوب باشد. به تعبیر دیگر، ارسطو در پی «خیر اعلاء»است، که همان سعادت است. جامعه هم باید در پی خیر اعلاء باشد، حصول سعادتهای فردی از راه سعادتهای اجتماع ...
بیشتر
اخلاق و سیاست از شاخههای حکمت عملی و در پی تأمین سعادت انسان هستند. سعادت مفهوم محوری اخلاق ارسطوست. او در اخلاق به دنبال مطلوبی است که فینفسه مطلوب باشد، نه آنکه به دلیل چیز دیگر مطلوب باشد. به تعبیر دیگر، ارسطو در پی «خیر اعلاء»است، که همان سعادت است. جامعه هم باید در پی خیر اعلاء باشد، حصول سعادتهای فردی از راه سعادتهای اجتماع امکان پذیر است و نیز بالعکس. فلسفة اخلاق در بارة خصال فردی انسانهاست به این اعتبار که در جامعه زندگی می-کنند، فلسفة سیاست هم در بارة زندگی، رفتار و کردار اجتماعی انسانهاست. در نوشتار حاضر، سعی بر آن است تا تبیینی برای نسبت میان اخلاق وسیاست بیابیم.
در این مقاله، نظریة علم تصدیقی یقینی ابن سینا با نظریة معرفت، از باب مؤلفهها و منابع، در معرفت شناسی جدید و معاصر مقایسه میشود. برای این منظور، نخست به تحلیل نظریة ابنسینا و معرفت شناسی جدید در مورد دو مسئله مذکور پرداخته شده و سپس به مقایسة آندو اقدام شده است. حاصل این مقایسه آن است که تحلیل ابنسینا از علم تصدیقی یقینی با ...
بیشتر
در این مقاله، نظریة علم تصدیقی یقینی ابن سینا با نظریة معرفت، از باب مؤلفهها و منابع، در معرفت شناسی جدید و معاصر مقایسه میشود. برای این منظور، نخست به تحلیل نظریة ابنسینا و معرفت شناسی جدید در مورد دو مسئله مذکور پرداخته شده و سپس به مقایسة آندو اقدام شده است. حاصل این مقایسه آن است که تحلیل ابنسینا از علم تصدیقی یقینی با تحلیل معرفت شناسی جدید از معرفت، در بخشی از موارد اساسی دارای اشتراک یا شباهت است و در برخی ازمؤلفه ها بین این دو نظریه، تفاوت هایی به چشم می خورد.
عالم عین از منظر افلاطون به دو دسته تقسیم میشود:۱. عالم مثُل، ۲. عالم محسوسات. ارائة نظریة مثُل از سوی افلاطون مبتنی بر همین مبنا بوده است. به طور قطع میتوان گفت افلاطون با ارائة این نظریه درصدد بود که به گمان خود بتواند پیدایی عالم محسوسات را با نظر به ناپایداری آن و قابل شناخت نبودن یقینی آن توجیه کند. نقادیهای ارائه شده علیه نظریة ...
بیشتر
عالم عین از منظر افلاطون به دو دسته تقسیم میشود:۱. عالم مثُل، ۲. عالم محسوسات. ارائة نظریة مثُل از سوی افلاطون مبتنی بر همین مبنا بوده است. به طور قطع میتوان گفت افلاطون با ارائة این نظریه درصدد بود که به گمان خود بتواند پیدایی عالم محسوسات را با نظر به ناپایداری آن و قابل شناخت نبودن یقینی آن توجیه کند. نقادیهای ارائه شده علیه نظریة مثُل عمدتاً از سوی فلاسفة مشاست. ارسطو شاگرد و همعصر افلاطون در مواجهه با این نظریه معتقد است:" قائل شدن به این نظریه نتایج غیر منطقی در پی خواهد داشت." ابنسینا نیز با ارائة ارزیابی منفی از این نظریه، " آن را محصول دورة خامی اندیشة یونانی دانسته است و برای آن ﭘشتوانهای برهانی قائل نیست". نگارنده درصدد است که با توجه به جایگاه نظریة مثُل در اندیشة افلاطون، ضمن تقریر و ترسیم ناکارآمدی آن نزد ارسطو و ابن سینا در تبیین نظام پیدایی عالم، با گریز به براهین مؤید دیدگاه مثُل، نشان دهد که نقدهای ارسطو و به ویژه ابنسینا تا چه اندازه موجهاند.
جلالالدین محمد بن اسعد دوانی(908-830 ) یکی از برجستهترین متفکران اسلامی مکتب شیراز است که پرداختن به اندیشههای او میتواند کمک زیادی در شناخت بیشتر این مکتب و تأثیر آن بر فلسفة اسلامی داشته باشد. بی شک مهمترین اندیشههای محقق دوانی را میتوان در نظریات وجودشناسی جستجو کرد. وی در این خصوص با دو رویکرد به بحث میپردازد: 1. اساس ...
بیشتر
جلالالدین محمد بن اسعد دوانی(908-830 ) یکی از برجستهترین متفکران اسلامی مکتب شیراز است که پرداختن به اندیشههای او میتواند کمک زیادی در شناخت بیشتر این مکتب و تأثیر آن بر فلسفة اسلامی داشته باشد. بی شک مهمترین اندیشههای محقق دوانی را میتوان در نظریات وجودشناسی جستجو کرد. وی در این خصوص با دو رویکرد به بحث میپردازد: 1. اساس دیدگاه وحدت وجودی ( ذوق تأله )، وجود را منحصر در ذات خداوند دانسته، آنرا حقیقت وجود و وجود خاص معرفی میکند و معتقد است سایر موجودات تنها در پرتو انتساب به آن وجود خاص موجود میشوند. بر این اساس اشتراک موجودات را اشتراک نسبی میداند یعنی اشتراک در وجود از جهت نسبتی که با وجود دارند. در وجود ذهنی معتقد است صورت علمی غیر از حقیقت است و در علیت، معلول را شأن و تجلی علت میخواند؛ 2. در خصوص موجودات خارجی ( با نگاه استقلالی )، با بنا نهادن فلسفه-اش بر موجودات ممکن، موجود خارجی را شیء متشخص دانسته که نمیتوان در آن وجود را از ماهیت متمایز کرد لذا قاعدة فرعیه را در خصوص رابطة وجود و ماهیت جاری نمیداند و معتقد است مجعول بالذات ماهیت موجوده است چراکه هر چه بهعنوان مجعول، لحاظ شود ماهیتی از ماهیات است. این مقاله درصدد است نقش وحدت وجود در اندیشه های وجودشناسی دوانی را ارزیابی کند، از اینرو به بیان مباحث مربوط به وجود و ماهیت، جعل، وجود ذهنی و علیت میپردازد.