مولانا معتقد است که در پس همة پدیدههای این عالم، وجودی است کامل، آگاه، نامتناهی و دارای همة صفات و اسمای حسنی. مولوی این وجود را خدا مینامد. خداوند منشأ و سرچشمة لایزال هستی و زندگی است. خداوند خالقی است که همة کائنات را از «عدم» و فقط به ارادة خویش آفریده است. کانون و محور اندیشة مولانا خداوندِ «فعال ما یشاء» و قادر مطلق است. به نظر مولوی در یک سوی هستی، خدای نامتناهی، روح و جان جهان قرار دارد، و در سوی دیگر جهان متناهی و پیوسته در تضاد و شدن. همة تضادها متعلق به کثرت است و کثرت سرانجام به وحدت باز میگردد. این جهان حادث و مخلوق به اراده و قدرت خداوند، هر لحظه از فیض جاری الهی مستفیض است. خداوند با اعمال قوانین دقیق به همة اجزا و ذرات عالم، ربوبیت، حاکمیت و مشیت خود را بر آن جاری میسازد. در جهان همة قدرتها و توانشها در حقیقت وابسته به قدرت خداوند است. در فاصلة میان آن دو جهان، خدای نامتناهی و جهان متناهی، انسان قرار دارد. انسان از نگاه مولوی موجودی است عظیم، پر ظرفیت، پر راز و رمز که در جهان خلقت حضور خود را تجربه میکند. انسان مورد نظر مولوی، موحد و یگانهپرست است. او محو در صفات و اسمای خداوند است. این انسان برای پیروزی بر تعارضات درونی و تمایلات حیوانی همواره در جهاد و مبارزه با خود است. سلوک عرفانی، عبادت عاشقانه و خودسازی توشة راه اوست. او به عشق و محبت الهی همة مخاطرات«سفر الی الله» را پذیرفته، دم به دم خود را به حوزة جاذبة ربوبی نزدیک میسازد. بدین ترتیب مولانا با استفاده از زبان بلند عرفان و هنر صنعت شعر و نثر روحنواز، دیدگاه خود در بارة خدا، جهان، و انسان و رابطة آنها را بیان میکند. استفاده از آیات قرآن و مفاهیم مکتب اسلام، به دیدگاه مولانا غنا و وضوح بیشتری بخشیده است. هدف این مقاله تحلیل و بررسی این دیدگاه است.