میان متکلمان و حکمای مسلمان در خصوص وجود یا عدم غایت و غرض در افعال باری تعالی اختلاف نظر وجود دارد. اشاعره وجود هرگونه غایت و غرض در افعال الهی را با کمال ذاتی او متعارض میدانند و آن را انکار میکنند. در مقابل، حکمای الهی و متکلمان عدلیه معتقدند که حضرت باری تعالی در افعالش غایت و غرض دارد و هیچ فعلی از او سر نمیزند مگر اینکه متوجه غایت و غرض خاصی باشد؛ اما در اینکه غایت و غرض در افعال الهی به چه کسی یا چه چیزی برمیگردد میان این اندیشمندان اختلاف نظر وجود دارد. متکلمان عدلیه معتقدند که غرض باید به غیر خدا برگردد تا او از هرگونه نقص و کاستی مبرا باشد؛ اما حکما میگویند غرض باید به خود خدا برگردد تا با قاعدة «العالی لا یلتفتُ الی السافل و لا یستکملُ بِهِ» در تعارض نباشد. آنچه همة صاحبنظران بر آن اتفاق نظر دارند این است که «نقض غرض قبیح است»، زیرا منجر به اجتماع خواستن و نخواستن فعل واحد میشود که محال است. قاعدة قباحت نقض غرض» در کلام عقلی کاربرد زیادی دارد و کمتر قاعدهای از لحاظ کاربرد به پای این قاعده میرسد. اهمیت این قاعده تا بدان حد است که در تمام اصول دین از آن بحث میشود. اصل وجود غایت در افعال الهی در مباحث مربوط به توحید اثبات میشود و سپس به عنوان مقدمه در اثبات اصول دیگر یعنی عدل، نبوت، امامت و معاد به کار میرود.