شناخت انسان یکی از محورهای اساسی معارف بشری است . اندیشمندان بسیاری از روزگار کهن در خصوص نوع ساختار انسان به بحث و کاوش پرداخته و هر یک کوشیدهاند تا با پاسخ به پرسشهای اساسی در این عرصه، از اضطرابها و احساس رنج درونی بشر بکاهند. پرسشهایی مانند اینکه: آیا آدمی ساختاری صرفاً مادی دارد؟ آیا موجودی دو سرشتی است که علاوه بر بعد جسمانی ، دارای بن مایههای وجودی درونی( امورفطری) نیز میباشد که از آن رهگذر از موجودات دیگر متمایز میشود؟ آیا پذیرش نظریة درون ساختاری به معنای آن است که پارهای امور را بالفعل دارد؟ و یا اینکه منفعل محض است که هر نقشی به او داده میشود میپذیرد ؟ وجه تمایز امر فطری از غیر فطری چیست ؟ رسالت اصلی این مقاله تبیین دیدگاه علامه طباطبایی مفسر بزرگ معاصر بر اساس تفسیر گرانسنگ المیزان در خصوص پرسش-های فوق است ( گرچه در فرایند کاوش ، دیدگاه اندیشمندان دیگر نیز مطرح شده است). در بررسی نظر علامه به این حقیقت دست مییابیم که وی در چگونگی شناختهای فطری ، دیدگاهی متمایز ازدیگران ارائه کرده است. مسئلة فوق از مسائلی بنیادین است که بر حوزههایی مانند : مدیریت ، اقتصاد ، فرهنگ ،سیاست و ... اثر گذار است .