تمدن غرب بر تحولات فکری و معرفتی سکولاریسم، اومانیسم، لیبرالیسم و استفاده از روشهای علمی برای کسب شناخت بنیان نهاده شده و با ایجاد نهادها و ساختارهای اجتماعی متناسب تداوم یافته و بهرغم تمامی کاستیها و چالشهای خود امروز تمدن مسلط جهانی است. غرب توانسته بر مبنای جهانبینی خود و تعریفی که از "انسان کامل" مبتنی بر این جهانبینی دارد، یک نظام اجتماعی متناسب و کارامد، که نتیجة نظم اجتماعی حاصل از آن تناسب است، بنا نماید. از همین رو برخی جوامع با مفروضات هستی شناختی متفاوت، بهویژه از طریق آموزشهای علمی ارائه شده در دانشگاهها خواسته یا ناخواسته همان مسیر را میروند، لیکن هنوز با مشکل توسعه نیافتگی حداقل با شاخصهای مرسوم و متداول آن مواجه و حتی دچار بی-نظمی اجتماعی نیز میشوند که یکی از علل مهم آن عدم تناسب ساختارهای اجتماعی با مبانی فکری و فلسفی این جوامع است. این مقاله بیآنکه قصد نقد مبانی اندیشة تمدن غرب را داشته باشد به بررسی میزان اعتقاد دانشجویان به عقاید لیبرالیسم در مقابل اعتقادات اسلامی و برخی علل و پیامدهای آن پرداخته است. نتایج بهدست آمده از بررسی نظرات 1470 نفر از دانشجویان دانشگاههای مطرح در تهران، حاکی از آن است که 9/5 درصد پاسخگویان خیلی خیلی زیاد، 5/15 درصد خیلی زیاد، 4/25 درصد زیاد، 1/22 درصد کم، 9/20 درصد خیلی کم و 2/10 درصد خیلی خیلی کم به لیبرالیسم اعتقاد داشتهاند. میزان اعتقاد آنها به لیبرالیسم بهطور متوسط 32/3 از 6 با انحراف معیار 48/1 است که بین کم تا زیاد میباشد. نتایج نشان میدهد هرچه اعتقاد به لیبرالیسم بیشتر شده است رعایت اخلاق کاری، احساس مسئولیت در کار، هویت ملی، مشروعیت نظام سیاسی، احساس مسئولیت در برابر انقلاب، تعهد اجتماعی، اعتماد اجتماعی و ترجیح هویت اسلامی بر هویت ملی کمتر و فرد گرایی، فایده گرایی و ترجیح هویت قومی بر هویت ملی بیشتر شده-اند. همچنین هرچه اعتقاد به لیبرالیسم بیشتر شده از موفقیت علمی، کــارامدی عــلمی، جــامعهپذیری بــرای ســایر نقــشهای اجتـماعی، خلاقیت، توسعهیافتگی انسانی و در نهایت شاخص توسعة علمی دانشجویان کاسته شده است. تمامی نتایج بهدست آمده از نمونه از نظر آماری معنیدار هستند و قابلیت تعمیم به جمعیت تحقیق را دارند.