در تفکرات افلوطین خداوند چیزی «به کلی دیگر»1 است؛ بهگونهایکه نه نامی میتوان بر او نهاد و نه با هیچ زبانی می-توان او را توصیفکرد. عبدالاعلی سبزواری نیز به عنوان اندیشمندی ازعالم اسلام، به ویژه در میان عالمان شیعی مذهب معاصر، با تبحر چند وجهی در علوم دینی از قبیل فقه، اصول، فلسفه، عرفان و تفسیر قرآن، در باب «احد» به تأسی از پیشوایان دینی خویش اندیشههایی دارد. در این مقاله، به بررسی تطبیقی پیرامون الهیات سلبی از نظر افلوطین و عبدالاعلی میپردازیم. در واقع نظرات این دو عالم را در تشخیص مرز میان الهیات سلبی و ایجابی جستجو میکنیم که بدانیم تا کجا عقل آدمی اجازه دارد حکمی ایجابی در مورد ذات و صفات حق صادر کند و مرز سکوت در این زمینه کجاست.