بررسی مبانی انسانشناسی برخی از فلاسفة پست مدرن و اهداف تربیتی مترتب بر آن، موضوعهای اصلی مقالة حاضر را تشکیل می-دهد که در این خصوص، ابتدا مفروضات انسانشناسی برخی از نمایندگان اصلی این مکتب مانند مارتین هایدگر، فردریش نیچه، میشل فوکو، ریچارد رورتی و ژان فرانسوا لیوتار در بارة چیستی انسان، چگونگی مسئولیت انسان، انسان زمینی یا انسان مابعدالطبیعی، انسان محصول گفتمان، طبیعت تاریخی انسان و انسان و نیروهای اجتماعی و سیاسی بررسی شده است و در پایان ضمن اشاره به این مطلب که بیشتر فلاسفة مورد نظر، نیل به انسان برتر را غایت اساسی نظام تربیتی میدانند، که هدفی زمینی و فاقد رویکردهای معنوی به انسان و هدف زندگی اوست. از طرفی دیگر، این هدف نمیتواند به عنوان هدف یک نظام تربیتی در نظر گرفته شود، بلکه صرفاً این هدف بهطور فردی قابل دستیابی است، زیرا عملاً هیچ برنامهریز یا مربی در یک نظام تربیتی قادر به فرا رفتن از گفتمان زمانه و ارائة آنها به دانش-آموزان نیست و این وظیفه صرفاً نوعی فعالیت خودجوش از سوی فرد است. در مجموع میتوان عدم توجه به اهداف معنوی زندگی انسان وجود تناقض میان اهداف و لوازم تربیتی وجود ابهام و نسبیگرایی در بیان اهداف تربیتی و عدم پذیرش دیگری به عنوان هدایتگر جریان تربیت را به عنوان مهمترین انتقادهای وارده بر دیدگاههای فلاسفة پستمدرن در بارة اهداف تعلیم و تربیت برشمرد.