مبحث فطرت، به عنوان یک مسئلة مستقل فلسفی و کلامی در آثار کندی، فارابی، ابن-سینا و شیخ اشراق مطرح نبوده است. در اخوان الصفا برای نخستین بار در تاریخ فلسفة اسلامی، مسئلة فطری بودن شناخت خداوند در یک منبع فلسفی مطرح میشود. این پدیده در پرتو رویکرد کثرت-گرایانة آنان در انتخاب منابعشان قابل تبیین است. ابنعربی چون برای نخستین بار چیستی فطرت را موضوع مطالعة مستقل قرار داده است، نقطه عطفی در سیر تطورات نظریة به شمار میآید. نظریه در حکیم شاهآبادی گامی بلند به پیش برمیدارد. اثبات واجب، نبوت و امامت عامه، معاد و برخی مسائل فلسفی و معرفتی دیگر با تمسک به مقتضیات فطرت، از نوآوریهای وی محسوب میشود. در آثار علامه طباطبایی کارکردهای معرفتی نظریه، به نحو چشمگیری افزایش یافته و با استاد مطهری به اوج می رسد. نظریهپردازیهای استاد را باید جهشی در سیر تطورات نظریة فطرت بهشمارآورد. نوآوری-های وی، شامل عمدة مباحث اساسی فطرت می-شود. ظهور نظریات رقیب، سوابق آموزشی و کثرت و تنوع حوزۀ مطالعاتی استاد، در زمرۀ عوامل ظهور این نوآوریها قرار دارد.