حکمت اشراق سهروردی دارای اصول و مبانی بدیعی است که نه تنها در حکمت مشاء یافت نمیشود، بلکه پایه و اساس تفکرات اندیشمندان بعدی قرار گرفته و نقطه عطفی در تاریخ فلسفه به شمار میآید. نظریة اضافة اشراقیه که در جهت تبیین رابطة علت و معلول از سوی سهروردی مطرح شده است، یکی از اصول بنیادین این فلسفه است. از آنجا که ارتباط میان علت و معلول در نهایت به ارتباط میان خالق و مخلوق می انجامد، فیلسوفان مسلمان پیش از سهروردی با بهره گیری از تعالیم دینی سعی کردند ارتباط عمیقتری میان آن دو اثبات کنند. به عنوان نمونه ابنسینا با در نظر گرفتن ترکیب شیء از وجود و ماهیت و امکان ماهوی به عنوان ملاک نیاز شیء به علت، معلول را از جنبة وجودی مرتبط به علت و عینالربط به آن در نظر میگرفت. پس از ابنسینا، سهروردی با انکار برخی مبانی مشائین از جمله ترکیب شیء از ماده و صورت و نیز وجود و ماهیت و اعتباری دانستن وجود، قائل میشود به اینکه معلول نه از جنبة وجودی بلکه با تمام هویت خود وابسته به علت است. با چنین تفسیری بالطبع رابطة عمیقتری بین علت و معلول ثابت میشود. همین ویژگی و نیز برخی موارد دیگر باعث میشود دیدگاه سهروردی مورد توجه حکمای پس از وی قرار گیرد. دوانی و میرداماد از جمله پیروان این اندیشه به شمار میآیند. آنها بهرغم اینکه سعی داشتند برای گریز از اشکالات وارد بر نظر سهروردی تبیین جدیدی از آن ارائه دهند، اما دیدگاه او را بر ابن سینا ترجیح داده و برگزیدند.