مثنوی معنوی اثر گرانبهای مولانا جلال-الدین بلخی دریای متلاطمی از مفاهیم و رموز حیات است. یکی از این مفاهیم، ارتباط معنادار زندگی در راستای اعتقاد به خداست. در این دیدگاه نگاه مولانا به پدیدة مرگ با نگاه طرفداران فلسفة پوچی متفاوت است و همین تفاوت در دیدگاه تفاوت در اندیشه و آراء را سبب شده است. طرفداران فلسفة پوچی مرگ را پایان حیات بشری میدانند، بنابراین بدیهی است که با چنین اندیشهای کل نظام هستی را پوچ و بی-معنا میانگارند. اما متفکران و اندیشمندانی مانند مولانا نه تنها مرگ را پایان زندگی نمیدانند بلکه آن را به مثابه نقطة عطف و آغازین مرحلة جدیدی از حیات بشری میدانند. حیاتی که در پرتو اعتقاد به خدا معنادار میشود. در این جستار علاوه بر اینکه دیدگاههای مولانا دربارة حیات، فلسفةآفرینش و تکلیف آدمی در نشأة دنیوی تبیین میشود، با ذکر دلایل متقن و مبرهن اندیشة طرفداران فلسفة پوچی که ناشی از تفاوت نگاه آنها به پدیدة مرگ و نیز عدم وجود دیدگاهی الهی است، بررسی میشود. این جستار بر اساس منابع کتابخانهای و اینترنتی، به روش تجزیه و تحلیل دادهها، پس از تعریف مختصر و اجمالی از معنا و مفهوم زندگی، فلسفة آفرینش، حیات را از منظر مولوی بررسی میکند و سپس بر اساس دادههای به دست آمده به تببین دیدگاه مولانا دربارة حیات معنادار در پرتو اعتقاد به خدا و دیدگاه طرفداران فلسفة پوچی پرداخته است و سرانجام تبیین نماید آیا مرگ پایان زندگی است یا مقدمه-ای برای حصول به کمال و حیات ابدی.