با بررسی آثار ارسطو و ابن سینا به خوبی در می یابیم که علل در نظام فلسفی آنها نقش مهمی در ایجاد و تحقق اشیاء در خارج و شناخت آنها دارند و به عبارت دیگر جایگاه وجود شناختی و معرفت شناختی علل از اهمیت به سزایی برخورداراست. اگرچه از نظر ارسطو علیت ایجادی به معنای وجودبخشی، معنا و مفهومی ندارد و علت فاعلی تنها خارج کننده شیء از حالت بالقوگی به حالت بالفعلی است، اما بدون علل نمی توان هیچ گونه پیدایشی را در این عالم تبیین نمود، بنابراین هرچهار نوع علل برای تحقق و تبیین پیدایش از طریق حرکت لازم است. نزد ابنسینا علیت نه تنها در بحث خلقت و آفرینش نقش مهمی دارد، بلکه عامل پیونددهنده تمام موجودات و خالق آنها است و باعث میشود که جهان از نظمی به هم پیوسته و ضروری بهرهمند شود. بنابراین علیت فقط در حرکت و از قوه به فعل رسیدن اشیاء مؤثر نیست، بلکه چیزی فراتر از حرکت در پیدایش موجودات نقش دارد و علت فاعلی موجودات را از امکان ذاتی خارج کرده و آنها را واجب کرده و موجود می کند.