عقلی یا شرعی دانستن خوبی یا بدی کارها از مهمترین مبانی کلامی و دینشناسی اندیشمندان و مکاتب کلامی است. به پرسش-های زیر بر بنیاد این قاعده پاسخ داده می شود: آیا خوب بودن و شایستة پاداش بودن کارهایی از قبیل نجات فرد بیگناه، از این سبب است که این اعمال فی نفسه به-ترتیب خوب یا بدند؟ یا فقط به دلیل دستور خداوند، خوب یا بد شدهاند؟ چنانچه حق تعالی قتل بیگناه را دستور میداد، بالتبع امری خوب بود؟ همچنین آیا خداوند نیز تابع معیارهای خوبی و بدی است که افعال ذاتاً دارند یا آنچه آن خسرو کند ، شیرین بود؟ به پرسشی دیگر، برای مثال اگر خداوند در روز قیامت کودکی را معذب کند، آیا از او هم چنین کاری زشت است؟یا آنکه خالق کائنات فراتر از معیارهای رایج ارزشهای انسانی است و از او هیچ کاری قبیح نیست؟ بعد مهم دیگر این قاعده این است که آیا کسانی که پیام انبیا را نشنیدهاند نیز بر اساس حجت باطنی ( عقل نظری و عملی) مورد بازخواست یا پاداش خواهند بود؟ آیا آدمیان پیش از پذیرش دین هم مکلف به شناخت حضرت حق می باشند؟ آیا آنچه امور اخلاقی و انسانی نامیده می شود دینیتر هست؟ از مکاتب کلامی، معتزله و شیعه و ماتریدیه طرفدار عقلی بودن و ذاتی بودن حسن و قبح و اشاعره به شرعی بودن آن باور داشتهاند. این مقاله به بررسی دیدگاه مولوی در این باب و لوازم پایبندی به این قاعده کلامی میپردازد و با نقل سخنان وی در فیه مافیه و مثنوی، مدعی است که بر خلاف نظر بسیاری از مولوی پژوهان، نظرگاه مولانا در این باب با اشاعره همسویی ندارد وبا موضع حنفیه ماتریدیه و معتزله شیعه همنواست.