هدف این مقاله طرح و بررسی نظریهی ملاصدرا در باب خودآگاهی و اقسام آن با تکیه بر سنخشناسی آگاهی در سنت فلسفهی اسلامی است. گستره، تأثیر و افق نظریهی خودآگاهی در جای جای نظام اندیشه صدرایی جریان دارد و فهم خواننده را از خود، خدا و جهان دگرگون می کند. بنابراین بازخوانی و بازشناسی این مسئله اهمیت و ضرورتی روشن دارد به ویژه پیامدهای ...
بیشتر
هدف این مقاله طرح و بررسی نظریهی ملاصدرا در باب خودآگاهی و اقسام آن با تکیه بر سنخشناسی آگاهی در سنت فلسفهی اسلامی است. گستره، تأثیر و افق نظریهی خودآگاهی در جای جای نظام اندیشه صدرایی جریان دارد و فهم خواننده را از خود، خدا و جهان دگرگون می کند. بنابراین بازخوانی و بازشناسی این مسئله اهمیت و ضرورتی روشن دارد به ویژه پیامدهای نظری آن در حوزه های میان رشتهای. خودآگاهی انسان را در فلسفهی ملاصدرا به تبع اقسام مراتب آگاهی/ادراک شامل آگاهی حسی، خیالی و عقلی به سه نوع حسی، خیالی و عقلی می توان تقسیم کرد. در خودآگاهی حسی، فرد به حوزهی مادی وجودش، به طور عام و بدنش، به طور خاص آگاهی دارد و از آن با عنوان «بدنم» و «خودم» یاد میکند. فرد زمانی که از بدن مثالی که امری مجرّد با عوارض مادی، در مرتبهی خیال آگاه میشود، خودآگاهی خیالی دارد. و دست آخر، هنگامی که ذات خود را به صورت مجرّد و بدون مادهی بدنی یا عوارض مادی آگاه است، خودآگاهی عقلی دارد. البته ملاصدرا معتقد است که آگاهی عقلی انسان کاملاً مجرد نیست بلکه مشوب به خیال است. بنابراین خودآگاهی عقلی وی نیز مشوب به خیال است.