حسین اترک؛ مریم خوشدل روحانی
دوره 14، شماره 1 ، فروردین 1393
چکیده
نظریة اعتدال یکی از انواع نظریات اخلاق فضیلت است که افلاطون و ارسطو نظریهپردازان اصلی آن در یونان باستان بودند. این نظریه به دلیل سازگاری با متون دین اسلام، نزد فیلسوفان و علمای اخلاق اسلامی رواج زیادی یافت؛ به نحوی که اغلب حکمای اسلامی چون فارابی، ابنسینا، مسکویه، خواجه نصیر طوسی و ملاصدرا تابع این نظریهاند. هستة اصلی نظریة ...
بیشتر
نظریة اعتدال یکی از انواع نظریات اخلاق فضیلت است که افلاطون و ارسطو نظریهپردازان اصلی آن در یونان باستان بودند. این نظریه به دلیل سازگاری با متون دین اسلام، نزد فیلسوفان و علمای اخلاق اسلامی رواج زیادی یافت؛ به نحوی که اغلب حکمای اسلامی چون فارابی، ابنسینا، مسکویه، خواجه نصیر طوسی و ملاصدرا تابع این نظریهاند. هستة اصلی نظریة اعتدال قاعدة اعتدال است که بر اساس آن فضیلت اخلاقی به اعتدال و میانهروی تعریف و همة فضایل اخلاقی به لحاظ وجودی مابین دو رذیلت افراط و تفریط در نظر گرفته میشوند. لذا توصیة عملی این نظریه رعایت اعتدال در همة عواطف و اعمال است. نظریة اعتدال با وجود نکات قوتی چون سادگی، شهرت و مورد پذیرش عامه بودن، از اشکالاتی نیز چون عدم انسجام درونی، ابهام در مفهوم حد وسط، مشکل تعیین حد وسط، نقص در حل تعارضات اخلاقی و عدم شمول و فراگیری بر تمام فضایل و رذایل برخوردار است. این مقاله به ارزیابی نظریة اعتدال بر اساس معیارهای سنجش نظریههای اخلاقی میپردازد.
زکریا بهارنژاد؛ کمیل شمسالدینی مطلق
دوره 14، شماره 1 ، فروردین 1393
چکیده
فارابی عدالت را در سه حوزة تکوین، اجتماع و فرد بررسی میکند و در هر سه به اعتدال توجه دارد، به گونهای که در تکوین، به معنای اعطای بهرة وجودی به موجودات، متناسب با اهلیت آنها، از سوی خداوند و در اجتماع به معنای توزیع خیرات مشترک، بر اساس شایستگی افراد و در اخلاق به معنای رعایت اعتدال و حدوسط نظر دارد، از سویی وی با تقسیم سعادت به دنیوی ...
بیشتر
فارابی عدالت را در سه حوزة تکوین، اجتماع و فرد بررسی میکند و در هر سه به اعتدال توجه دارد، به گونهای که در تکوین، به معنای اعطای بهرة وجودی به موجودات، متناسب با اهلیت آنها، از سوی خداوند و در اجتماع به معنای توزیع خیرات مشترک، بر اساس شایستگی افراد و در اخلاق به معنای رعایت اعتدال و حدوسط نظر دارد، از سویی وی با تقسیم سعادت به دنیوی و اخروی، سعادت دنیوی را ابزاری برای دستیابی به سعادت حقیقی میداند که بالاترین مرتبة آن مختص حکیمان در آخرت است. وی با تأثیرپذیری از افلاطون و ارسطو تأثیر عدالت را در دستیابی به سعادت پذیرفته و این بدین جهت است که عدالت دارای مطلوبیت غیری است و اینکه در تحصیل سعادت به امور دیگری غیر از عدالت نیاز است، نشان میدهدکه عدالت، شرط لازم برای سعادت است ولی شرط کافی نیست.