رضا الهامی؛ حجت ولایی راد
چکیده
امور اعتقادی در کنار تکالیف عبادی و غیر عبادی از مهم ترین مسائلی است که شریعت مطهر اسلام بدان پرداخته است. ممکن است ادعا شود میتوان دلایل محکمی برای لزوم اعتقاد داشتن به اصول دین ارائه نمود. این نوشتار به دنبال پاسخ به این است که باتوجه به حجیت قطع، اگر شخصی به واسطة تشخیص عقل خویش به یک عقیدة باطلیایمان آورد، یا برعکس با استدلال ...
بیشتر
امور اعتقادی در کنار تکالیف عبادی و غیر عبادی از مهم ترین مسائلی است که شریعت مطهر اسلام بدان پرداخته است. ممکن است ادعا شود میتوان دلایل محکمی برای لزوم اعتقاد داشتن به اصول دین ارائه نمود. این نوشتار به دنبال پاسخ به این است که باتوجه به حجیت قطع، اگر شخصی به واسطة تشخیص عقل خویش به یک عقیدة باطلیایمان آورد، یا برعکس با استدلال عقلی به مطلبی که در دین برای عموم متدینین ثابت است منکر شود، در این صورت از منظر عقل امکان عقاب دنیوی و اخروی وی چگونه قابل توجیه است؟ همچنین چه آثاری بر این اعتقاد بار خواهد شد؟ با بررسی ادلة عقلی و کلمات فقها در مییابیم از آنجایی که حجیت قطع ذاتی است، شخصی که قاطع به یک نظریه است و به اقتضاء قطع خود اعمالی انجام میدهد یا تکالیف واقعی و نفس الامری را ترک میکند، امکان خطاب تکلیفی بر خلاف قطع وی به او وجود ندارد. همچنین این نتیجه حاصل میشود که هرچند در عمل امکان اجبار او به التزام و تظاهر بر خلاف قطعش وجود دارد، اما امکان تغییر واقعی عقیده برای او وجود ندارد. البته اگر جهل او تقصیری بوده باشد وی به خاطر تقصیر خود نه عمل بر طبق اعتقاد، مورد مواخذه و عقاب قرار خواهد گرفت.
صبا فدوی؛ عظیم حمزئیان؛ قدرت الله خیاطیان
چکیده
بخش مهمی از اندیشههای عین القضات همدانی - عارف بزرگ سدة ششم هجری- به بحث معرفت اختصاص دارد؛ و مقالة حاضر سعی دارد بهروش توصیفی- تحلیل محتوایی، به نقش لطایف چهارگانه –از لطایف سبعه، مطرح در سلوک عرفانی- در معرفتبخشی از منظر عین القضات بپردازد و مبانی معرفتی او را از طریق منابع و ابزار شناخت تحلیل و بررسی کند؛ زیرا عینالقضات ...
بیشتر
بخش مهمی از اندیشههای عین القضات همدانی - عارف بزرگ سدة ششم هجری- به بحث معرفت اختصاص دارد؛ و مقالة حاضر سعی دارد بهروش توصیفی- تحلیل محتوایی، به نقش لطایف چهارگانه –از لطایف سبعه، مطرح در سلوک عرفانی- در معرفتبخشی از منظر عین القضات بپردازد و مبانی معرفتی او را از طریق منابع و ابزار شناخت تحلیل و بررسی کند؛ زیرا عینالقضات به سه لطیفة نفس، دل و روح، عقل را هم میافزاید ولی آن را به کسب علوم نظری محدود میکند؛ و معتقد است دل بهواسطة ذوق یا چشم بصیرت، نفس بهواسطة شناخت نفس پیامبر(ص) یا در مرتبة فنا، بهطور بیواسطه از روح- جان- امکان کسب معرفت پیدا میکنند، و همگی با مراتب مختلف یقین ارتباط دارند. اما آنچه نقش عقل را در نگاه عینالقضات بارز میکند یکی منشأ جبروتی و نقش آن به عنوان پلی بین عین و ذهن بهعنوان ابزار ترجمة معرفت، و دیگری بهعنوان پیش نیاز نخستین مرتبة معرفت است. بهطور کلی او معرفت را علمی لدنی و ذوقی دانسته است؛ ولی علم و معرفت را نه صرفاً دو مفهوم شناختی، بلکه دو عالم وجودی در نظر گرفته است، به همین علت در تقسیم بندی عینالقضات علم تقلیدی و برهانی، جزو مراتب معرفت محسوب نمی شود.
شمس اله سراج؛ سمیه منفرد
دوره 18، شماره 1 ، فروردین 1397، ، صفحه 21-36
چکیده
بازشناسی چیستی و چرایی ترکیب سه منبع معرفتی عقل، شرع و کشف در نظام اندیشه ابن ابی جمهور احسایی(838-906ق)، تحلیل دستاوردهای معرفتی این نظام را ثمربخشتر میکند. ابن ابی جمهور احسایی به عنوان شخصیتی که جایگاه مهمی در مسیر ادغام شاخههای مختلف نظری در سایه تعالیم امامی دارد، نظریه شناخت خود را بر پایهای فلسفی- دینی- عرفانی تأسیس میکند. ...
بیشتر
بازشناسی چیستی و چرایی ترکیب سه منبع معرفتی عقل، شرع و کشف در نظام اندیشه ابن ابی جمهور احسایی(838-906ق)، تحلیل دستاوردهای معرفتی این نظام را ثمربخشتر میکند. ابن ابی جمهور احسایی به عنوان شخصیتی که جایگاه مهمی در مسیر ادغام شاخههای مختلف نظری در سایه تعالیم امامی دارد، نظریه شناخت خود را بر پایهای فلسفی- دینی- عرفانی تأسیس میکند. کاری که بعدها توسط صدرالمتألهین شیرازی (979-1050ق) تکمیل شد و در قالب نظریه «وحدت معرفتی مفاد قرآن، عرفان و برهان» ارائه گردید. در نظام فکری ابن ابی جمهور، ربط و پیوند عمیقی میان عقل، قلب و شرع وجود دارد؛ وی معتقد است که باید از قضایای برهانی ضروری به واردات الهی ارثی منتقل شد، در این صورت اسرار شریعت را میتوان دریافت و معانی طریقت و حقیقت را فهمید. عقل با پیمودن مراتب کمال به مرتبه قلب راه پیدا میکند و قلب نام دیگر عقلِ کمال یافته است. همچنین در مورد ربط و نسبت میان شرع و عقل، بر این باور است که شرع، عقل خارجی و عقل، شرع داخلی است، پس آن دو معاضد و معاون همدیگر بلکه با هم متحدند.
شمساله سراج؛ فرنوش بابادی
دوره 14، شماره 3 ، مهر 1393
چکیده
ابنسینا در مواضع مختلف آثار خود از نظریة اتحاد سخن به میان میآورد اما اعتقاد و دیدگاه او به وضوح و روشنی مشخص نیست چرا که گاهی مسئلة اتحاد را میپذیرد و گاهی بر رد آن استدلال میآورد. لذا از یک سوی اشتهار شیخ به عنوان منکر قطعی و مسلم نظریة اتحاد عاقل و معقول و از سوی دیگر بررسی قول به استبصار و عدول شیخ از نظر اولیة خود و پذیرش اتحاد، ...
بیشتر
ابنسینا در مواضع مختلف آثار خود از نظریة اتحاد سخن به میان میآورد اما اعتقاد و دیدگاه او به وضوح و روشنی مشخص نیست چرا که گاهی مسئلة اتحاد را میپذیرد و گاهی بر رد آن استدلال میآورد. لذا از یک سوی اشتهار شیخ به عنوان منکر قطعی و مسلم نظریة اتحاد عاقل و معقول و از سوی دیگر بررسی قول به استبصار و عدول شیخ از نظر اولیة خود و پذیرش اتحاد، همچنین این مسئله که آیا واقعاً در میان عبارات او تناقضی وجود دارد یا خیر و اگر وجود دارد علت آن چیست و چگونه میتوان این تناقض را رفع یا توجیه کرد؟ از جمله مسائلی است که این مقاله درصدد بررسی آنهاست. در این خصوص تشریح اقوال شیخ در آثار متعدد او و بیان دوگانگی میان تعابیرش با تمسک به همه شواهد رد و قبول اتحاد و نقل آرایاندیشمندان و پاسخ به آنها جایگاهی ویژه دارد. در نهایت این پژوهش به این نتیجه رسیده است که با نگاهی ریزبینانه به آثار و ادلة شیخ خواهیم دید که حقیقتاً تعارضی وجود ندارد بلکه شیخ در همه جای آثار در پی اثبات اتحادعاقل و معقول بوده است.
سیدمحمدعلی دیباجی؛ محمدتقی جان محمدی
دوره 8، شماره 4 ، دی 1387
چکیده
جایگاه عقل فعال در فلسفۀ مشاء مسئلهای بغرنج است. یکی از مطالبی که در بارۀ آن وجود دارد این است که ارسطو از عقل فعال سخن نگفته، اما شارحان اسکندرانی و نوافلاطونی وی آن را ساخته و پرداختهاند. ابنسینا به عنوان فیلسوفی مستقل-که به اشتباه وی را نمایندۀ مشاء در حکمت اسلامی معرفی کردهاند و خود وی این مسئله را رد میکند- در بارۀ عقل ...
بیشتر
جایگاه عقل فعال در فلسفۀ مشاء مسئلهای بغرنج است. یکی از مطالبی که در بارۀ آن وجود دارد این است که ارسطو از عقل فعال سخن نگفته، اما شارحان اسکندرانی و نوافلاطونی وی آن را ساخته و پرداختهاند. ابنسینا به عنوان فیلسوفی مستقل-که به اشتباه وی را نمایندۀ مشاء در حکمت اسلامی معرفی کردهاند و خود وی این مسئله را رد میکند- در بارۀ عقل فعال دیدگاهی دارد که ضمن تلائم با فلسفۀ خود او متفاوت با دیدگاه شارحانی چون اسکندر افرودیسی و تامستیوس است. توماس آکوئیناس، فیلسوف و الهیدان مسیحی، که در نقاط مهمی از اندیشۀ فلسفی-کلامی خویش متأثر از ابنسیناست، در این مسئله به تبع از موضع مسیحی- ارسطویی خود با برخی از مسائل مربوط به عقل فعال سینوی به مخالفت پرداخته است. پرسشی که در این مقاله مطرح میشود این است که آیا مخالفت وی از موضع هستیشناختی است یا معرفتشناختی؟ پاسخی که این مقاله داده میشود عبارت از آن است که آکوئیناس با اعتماد فلسفی به ارسطو به مخالفت هستیشناختی با عقل فعال سینوی پرداخته و از نظر معرفتشناسی نیز نتوانسته است با گسترۀ معنای عقل فعال ابنسینا کاملاً همراه شود.