مرتضی سمنون
دوره 17، شماره 2 ، تیر 1396، ، صفحه 97-124
چکیده
موضوع شاکله بحثی است درارتباط با انسانشناسی اسلامی وبحث سرنوشت انسان . آیا انسان دررقم زدن سرنوشت خوددارای اختیار بوده ودر این راستا تاثیردارد یاخیر از مباحثی است که ازهمان ابتدای تاریخ اندیشه در اسلام مطرح گردیده وموافقین ومخالفینی پیدا کرده که برای اثبات دیدگاه خود به آیات قرآنی وسنت نبوی استناد کرده اند.یکی از آیاتی که مورداستنادقائلین ...
بیشتر
موضوع شاکله بحثی است درارتباط با انسانشناسی اسلامی وبحث سرنوشت انسان . آیا انسان دررقم زدن سرنوشت خوددارای اختیار بوده ودر این راستا تاثیردارد یاخیر از مباحثی است که ازهمان ابتدای تاریخ اندیشه در اسلام مطرح گردیده وموافقین ومخالفینی پیدا کرده که برای اثبات دیدگاه خود به آیات قرآنی وسنت نبوی استناد کرده اند.یکی از آیاتی که مورداستنادقائلین به سرنوشت مکتوب ومحتوم انسان قرار گرفته آیه 84 سوره اسراء بوده که دلالت دارد براینکه هر فردی برطبق شاکله خود رفتار می کندوطبق این دیدگاه شاکله عبارتست از همان طبیعت وسرشت اولیه ای که خداوند برای انسان آفریده است.اما مخالفین با این دیدگاه معتقدنددرتمام معانی که برای شاکله بیان گردیدیعنی "طبیعت ،باطن، خلق وخوی،روش وشیوه رفتار،مذهب،عادات،نیّت ،وآنچه انسان به درستی اش باوردارد" به نوعی معنای وابستگی انسان بدان نهفته است و شاکله امری است که انسان درارتباط مستقیم با آن وتحت تاثیر آن عمل می کند واز آن آزاد ورها نیست واز این جهت تفاوتی نداردکه شاکله را طبیعت اولیه انسان دانسته ودر این رابطه دیدگاه جبری داشته باشیم یا اینکه شاکله را محصول اخلاق ورفتار وعادات انسان دانسته ودر این رابطه دیدگاه غیر جبری داشته باشیم.در دیدگاه دوم، شاکله در ارتباط با شخصیت وهویت انسان بوده ویکی ازعمیقترین آموزه های قرآنی درارتباط با انسان وشخصیت او ومولفه های تشکیل دهنده شخصیت واساس تعلیم وتربیت اسلامی می باشدوازاین رواین بحث گستره ای بیشتر وعمیقتر ازبحث جبر واختیار وسرنوشت دارد.تاثیرگذاری عمل درشاکله واینکه انسان درگروعمل خود بوده ومیزان هویت انسان وابسته به میزان سعی اوست واینکه نیت وانگیزه هایی که فرد برای عمل خود دارد بطور مستقیم بر شخصیت وهویت او تاثیر گذاشته وسبب ایجاد شاکله برای او می گرددازنتایج همین دیدگاه درباره شاکله است.بر این اساس برای انسان سه سطح هویت تحقق می یابد که عبارتست از هویت ظاهری، هویت واقعی وهویت حقیقی.
اسماعیل علیخانی
دوره 16، شماره 3 ، مهر 1395، ، صفحه 123-144
چکیده
سعادت و کمال در ادیان ابراهیمی، تقرب به خدای متعال است. این تقرب را میتوان از ابعاد گوناگون, نظیر جایگاه آن در دین, تأثیر آن در زندگی دنیوی و اخروی, راههای تقرب به خدا و ... مورد بررسی قرار داد. اما یکی از موضوعات مهم، مبانی و زیرساختهای این قرب است. در اسلام و مسیحیت، قرب به خدا مبتنی بر یکسری مبانی الهیاتی و انسانشناختی است. این دو ...
بیشتر
سعادت و کمال در ادیان ابراهیمی، تقرب به خدای متعال است. این تقرب را میتوان از ابعاد گوناگون, نظیر جایگاه آن در دین, تأثیر آن در زندگی دنیوی و اخروی, راههای تقرب به خدا و ... مورد بررسی قرار داد. اما یکی از موضوعات مهم، مبانی و زیرساختهای این قرب است. در اسلام و مسیحیت، قرب به خدا مبتنی بر یکسری مبانی الهیاتی و انسانشناختی است. این دو دین در برخی از مبانی انسانشناختی قرب به خدا، نظیر انسان طرف عهد با خدا، انسان در مسیر شدن، انسان طالب کمال مطلق بودن و خلیفة خدا و مسیح بودن انسان مشترک هستند. هرچند، با توجه به تفاوت بنیادین الهیات و انسانشناسی اسلام و مسیحیتِ مبتنی بر نوشتههای پولس، برخی از مبانی تقرب به خداوند نیز در این دو سنت متفاوت و مختص به یک دین است. در اسلام این مبانی اختصاصی عبارتند از: حامل امانت الهی بودن انسان، پاکسرشتی انسان و توانایی او برای نیل به کمال. و در مسیحیت عبارتند از: آلودهسرشتی انسان و ناتوانی او برای نجات و قرب, جز با فیض خدا و فدیة مسیح.
محمدمهدی باباپور گل افشانی؛ قدیر اسفندیار
دوره 13، شماره 2 ، تیر 1392
چکیده
در این مقاله به معناشناسی «عقل» و «تفکر» و به ارتباط آن دو با «نفس» و «فطرت انسان» پرداخته شده است. اگرچه «عقل» در اصطلاح معروف و فلسفیاش در دو معنای «جوهر بسیط» و «قوة نفس» استعمال شده است، ولی بررسیهای لغوی و قرآنی نشان میدهد که معنای اصلی این ماده -یعنی «امساک» و «نگهداری»- است و برای آن باید به قرآن توجه شود. ارشاد قرآن به تعقل، ...
بیشتر
در این مقاله به معناشناسی «عقل» و «تفکر» و به ارتباط آن دو با «نفس» و «فطرت انسان» پرداخته شده است. اگرچه «عقل» در اصطلاح معروف و فلسفیاش در دو معنای «جوهر بسیط» و «قوة نفس» استعمال شده است، ولی بررسیهای لغوی و قرآنی نشان میدهد که معنای اصلی این ماده -یعنی «امساک» و «نگهداری»- است و برای آن باید به قرآن توجه شود. ارشاد قرآن به تعقل، تنها ارشاد به علم و دانستن نیست بلکه به معنای پایبندی بر حقایق و معلومات فطری و بهره گیری از آنهاست. معنای اصلی مادة «تفکر»، «تردد و حرکت درونی نفس برای جداسازی معلومات صحیح از سقیم» میباشد. ماده «فکر» در باب «تفعل» دو معنی «مطاوعه باب تفعیل» و «تکلف» را دربردارد. با توجه به این معانی، به تلاش درونی نفس برای کشف، بازیابی و شناخت معلومات فطری»، «تفکر» اطلاق میشود که حاصل آن، بازیابی بینشهای فطری و معرفت نفس است. نفس در این فرایند و رجوع به فطرت با موانع گرایشی و مقاومتهای بعد طبیعی خود مواجه است که از این مواجهه با عنوان «جهاد با نفس» نیز یاد میشود. در نتیجه «تفکر» با شرایطی که بیان گردید، اولین گام برای موفقیت در جهاد با نفس خواهد بود.
شکراله پورالخاص؛ فاطمه فرجی
دوره 12، شماره 4 ، دی 1391
چکیده
مثنوی معنوی اثر گرانبهای مولانا جلال-الدین بلخی دریای متلاطمی از مفاهیم و رموز حیات است. یکی از این مفاهیم، ارتباط معنادار زندگی در راستای اعتقاد به خداست. در این دیدگاه نگاه مولانا به پدیدة مرگ با نگاه طرفداران فلسفة پوچی متفاوت است و همین تفاوت در دیدگاه تفاوت در اندیشه و آراء را سبب شده است. طرفداران فلسفة پوچی مرگ را پایان حیات ...
بیشتر
مثنوی معنوی اثر گرانبهای مولانا جلال-الدین بلخی دریای متلاطمی از مفاهیم و رموز حیات است. یکی از این مفاهیم، ارتباط معنادار زندگی در راستای اعتقاد به خداست. در این دیدگاه نگاه مولانا به پدیدة مرگ با نگاه طرفداران فلسفة پوچی متفاوت است و همین تفاوت در دیدگاه تفاوت در اندیشه و آراء را سبب شده است. طرفداران فلسفة پوچی مرگ را پایان حیات بشری میدانند، بنابراین بدیهی است که با چنین اندیشهای کل نظام هستی را پوچ و بی-معنا میانگارند. اما متفکران و اندیشمندانی مانند مولانا نه تنها مرگ را پایان زندگی نمیدانند بلکه آن را به مثابه نقطة عطف و آغازین مرحلة جدیدی از حیات بشری میدانند. حیاتی که در پرتو اعتقاد به خدا معنادار میشود. در این جستار علاوه بر اینکه دیدگاههای مولانا دربارة حیات، فلسفةآفرینش و تکلیف آدمی در نشأة دنیوی تبیین میشود، با ذکر دلایل متقن و مبرهن اندیشة طرفداران فلسفة پوچی که ناشی از تفاوت نگاه آنها به پدیدة مرگ و نیز عدم وجود دیدگاهی الهی است، بررسی میشود. این جستار بر اساس منابع کتابخانهای و اینترنتی، به روش تجزیه و تحلیل دادهها، پس از تعریف مختصر و اجمالی از معنا و مفهوم زندگی، فلسفة آفرینش، حیات را از منظر مولوی بررسی میکند و سپس بر اساس دادههای به دست آمده به تببین دیدگاه مولانا دربارة حیات معنادار در پرتو اعتقاد به خدا و دیدگاه طرفداران فلسفة پوچی پرداخته است و سرانجام تبیین نماید آیا مرگ پایان زندگی است یا مقدمه-ای برای حصول به کمال و حیات ابدی.
علیرضا شجاعی زند
دوره 11، شماره 2 ، تیر 1390
چکیده
گمان شایع بر این است که مدرنیته به واسطة سهم شایانش در پیشرفت، قدرت انتخاب بشر را افزایش داده است. این تلقی که از جهاتی صائب نیز هست در این مقال، با دو پرسش مواجه شده است: مدرنیته به افزایش قدرت انتخاب «کدام انسان» کمک کرده و قدرت انسان را در «چه انتخابی» افزایش داده است؟ بررسی در مورد این دو پرسش، یکبار با تمرکز بر عناصر ممیز و مقوم ...
بیشتر
گمان شایع بر این است که مدرنیته به واسطة سهم شایانش در پیشرفت، قدرت انتخاب بشر را افزایش داده است. این تلقی که از جهاتی صائب نیز هست در این مقال، با دو پرسش مواجه شده است: مدرنیته به افزایش قدرت انتخاب «کدام انسان» کمک کرده و قدرت انسان را در «چه انتخابی» افزایش داده است؟ بررسی در مورد این دو پرسش، یکبار با تمرکز بر عناصر ممیز و مقوم مدرنیته در «مقام تعریف» انجام گرفته است و بار دیگر با تأمل بر محدودیتآفرینیهای مدرنیته و انتخابهای ممکن در «مقام تحقق». مقالة "مدرنیته و قدرت انتخاب"، پس از آوردن شواهدی در تأیید مدعیات، به این نتیجه رسیده است که چون مدرنیته یک کل منسجم است و از معدود ایدهها و اندیشههای کلان در زندگی بشر که به تحقق درآمده و به جریانی هژمونیک و الگویی مورد غبطه و تأسی دیگران بدل شده است، دچار نوعی تمامگرایی، خاتمیت، انحصار و برتریجویی گردیده است و همین خصوصیات عارضی به اضافة برخی خصایص ذاتی، نظیر بیاعتنایی به مسئلة برابری و نادیدهگرفتن دیگر ابعاد وجودی انسان، باعث شد به مانعی در برابر انتخابهای اساسی و شالودهشکن انسان معاصر بدل گردد.
حسن سعیدی؛ محمدرضا محمدی طیب
دوره 9، شماره 3 ، مهر 1388
چکیده
شناخت انسان یکی از محورهای اساسی معارف بشری است . اندیشمندان بسیاری از روزگار کهن در خصوص نوع ساختار انسان به بحث و کاوش پرداخته و هر یک کوشیدهاند تا با پاسخ به پرسشهای اساسی در این عرصه، از اضطرابها و احساس رنج درونی بشر بکاهند. پرسشهایی مانند اینکه: آیا آدمی ساختاری صرفاً مادی دارد؟ آیا موجودی دو سرشتی است که علاوه بر بعد جسمانی ...
بیشتر
شناخت انسان یکی از محورهای اساسی معارف بشری است . اندیشمندان بسیاری از روزگار کهن در خصوص نوع ساختار انسان به بحث و کاوش پرداخته و هر یک کوشیدهاند تا با پاسخ به پرسشهای اساسی در این عرصه، از اضطرابها و احساس رنج درونی بشر بکاهند. پرسشهایی مانند اینکه: آیا آدمی ساختاری صرفاً مادی دارد؟ آیا موجودی دو سرشتی است که علاوه بر بعد جسمانی ، دارای بن مایههای وجودی درونی( امورفطری) نیز میباشد که از آن رهگذر از موجودات دیگر متمایز میشود؟ آیا پذیرش نظریة درون ساختاری به معنای آن است که پارهای امور را بالفعل دارد؟ و یا اینکه منفعل محض است که هر نقشی به او داده میشود میپذیرد ؟ وجه تمایز امر فطری از غیر فطری چیست ؟ رسالت اصلی این مقاله تبیین دیدگاه علامه طباطبایی مفسر بزرگ معاصر بر اساس تفسیر گرانسنگ المیزان در خصوص پرسش-های فوق است ( گرچه در فرایند کاوش ، دیدگاه اندیشمندان دیگر نیز مطرح شده است). در بررسی نظر علامه به این حقیقت دست مییابیم که وی در چگونگی شناختهای فطری ، دیدگاهی متمایز ازدیگران ارائه کرده است. مسئلة فوق از مسائلی بنیادین است که بر حوزههایی مانند : مدیریت ، اقتصاد ، فرهنگ ،سیاست و ... اثر گذار است .
صالح حسنزاده
دوره 9، شماره 1 ، فروردین 1388
چکیده
مولانا معتقد است که در پس همة پدیدههای این عالم، وجودی است کامل، آگاه، نامتناهی و دارای همة صفات و اسمای حسنی. مولوی این وجود را خدا مینامد. خداوند منشأ و سرچشمة لایزال هستی و زندگی است. خداوند خالقی است که همة کائنات را از «عدم» و فقط به ارادة خویش آفریده است. کانون و محور اندیشة مولانا خداوندِ «فعال ما یشاء» و قادر مطلق است. به نظر ...
بیشتر
مولانا معتقد است که در پس همة پدیدههای این عالم، وجودی است کامل، آگاه، نامتناهی و دارای همة صفات و اسمای حسنی. مولوی این وجود را خدا مینامد. خداوند منشأ و سرچشمة لایزال هستی و زندگی است. خداوند خالقی است که همة کائنات را از «عدم» و فقط به ارادة خویش آفریده است. کانون و محور اندیشة مولانا خداوندِ «فعال ما یشاء» و قادر مطلق است. به نظر مولوی در یک سوی هستی، خدای نامتناهی، روح و جان جهان قرار دارد، و در سوی دیگر جهان متناهی و پیوسته در تضاد و شدن. همة تضادها متعلق به کثرت است و کثرت سرانجام به وحدت باز میگردد. این جهان حادث و مخلوق به اراده و قدرت خداوند، هر لحظه از فیض جاری الهی مستفیض است. خداوند با اعمال قوانین دقیق به همة اجزا و ذرات عالم، ربوبیت، حاکمیت و مشیت خود را بر آن جاری میسازد. در جهان همة قدرتها و توانشها در حقیقت وابسته به قدرت خداوند است. در فاصلة میان آن دو جهان، خدای نامتناهی و جهان متناهی، انسان قرار دارد. انسان از نگاه مولوی موجودی است عظیم، پر ظرفیت، پر راز و رمز که در جهان خلقت حضور خود را تجربه میکند. انسان مورد نظر مولوی، موحد و یگانهپرست است. او محو در صفات و اسمای خداوند است. این انسان برای پیروزی بر تعارضات درونی و تمایلات حیوانی همواره در جهاد و مبارزه با خود است. سلوک عرفانی، عبادت عاشقانه و خودسازی توشة راه اوست. او به عشق و محبت الهی همة مخاطرات«سفر الی الله» را پذیرفته، دم به دم خود را به حوزة جاذبة ربوبی نزدیک میسازد. بدین ترتیب مولانا با استفاده از زبان بلند عرفان و هنر صنعت شعر و نثر روحنواز، دیدگاه خود در بارة خدا، جهان، و انسان و رابطة آنها را بیان میکند. استفاده از آیات قرآن و مفاهیم مکتب اسلام، به دیدگاه مولانا غنا و وضوح بیشتری بخشیده است. هدف این مقاله تحلیل و بررسی این دیدگاه است.